دور همی 5


من و دوستان تنیس

همه چی میزارم

دورهمی قسمت 5

دختره-من انیکا انامی هستم میتونی بگی انی وتو؟

-من ریواس روکاکی هستم میتونی بگی ریوس از دیدنت خوشحالم.

واقعا از دیدنش خوشحال بودم یه دختر مهربون چشمای ابی یخی و موی شیری رنگ تا کمر داشت ولباش سرخ بود وپوست سفیدی داشت .

دستمو بردم بالا وگفتم-بزن لایکو.

انی-بگیر اومد.

یه دونه زد که دستم در رفت از بس محکم زد.

رفتم کنارش نشستم دختر خوب و خون گرمی بود بهتر بگم عالی که یهو........

صدا-به به دوست جدید پیدا کردی خانم انی؟نو که امد به بازار کهنه میشه دل ازار.

منو انی هم زمان برگشتیم یه دختر مو طلایی با چشمایی طلایی که موهاش از کمر پایین تر بود.

منو انی-خب؟

دختره-یعنی نفهمیدید؟

منوانی-نه.

-انی بوی حسادت میاد.

انی-پنچره ها رو باز کنید.

دوتا دختر که حرف مارو شنیدن پنچره ها رو باز کردن و همه خندیدن.

دختره-من سابرینا وایت هستم و تو خانم روح؟

-من ریواس روکاکی هستم میتونی بگی ریوس.سابی حرص نخور کچل میشی.

یه دختره-انی یه  دخترعین خودت پیدا شده.

انی-میدونم.

سابی-میکشمت ریوس.

-اگه جرعت داری بیا.

صدا-خانم ریوس مشتاق دیدار.

دیدم یه پسره سرمو بردم بالا که از حرص قرمز شدم.

-ریوما عین چی پیدا میشه.

ریوما-به جای اینکه من طلبکار باشم تو طلبکاری صبح زدی منو هما رو زهرترک کردی.

-خب میخواستی دستمو نکشی.

ریوما سری تکون داد و پشتم نشست و لبخند مرموزی زد و سابی هم کنارش نشست.

-به پای هم پیر بشید.

انی و سابی و ریوما-کیا؟

-ریوما خان و سابی جون.

هر دوتاشون وحشتناک قرمز شدن اگه معلم نبود خونم حلال ود.

{زنگ اخر-تنیس}

به سمت زمین تنیس رفتم دیدم انی و سابی و هما وادمیتا وچند نفر دیگه اون جاهستن

-سلام بچه ها.

همه به سمت من برگشتن.

هما-به به خانم شیطونه.

-من که نیستم انی هستش من خانم روحم.

هما-اره خون خودت.

ادمیتا-بسه دخترا همه صف بشن.

منم رفتم توزمین اخه هرداد ثبت نامم کرده ولی انی و سابی نیومدن.

-چرا نمیان؟

انی-ما تنیسور نیستیم ورزش دیگه داریم.

-باشه.

ادمیتا-خب اونا دخترای تیم اصلی هستن.ترسا فوجی.سال دومی.معاون کاپیتان.ایشون سایو ایچیزن.سال اولی.این خانم ساو کایدو.سال اولی.خانم ارمی موکامی.سال دومی.ایشون ریونا کوروکو.سال اولی.ایشون هم میشناسید خانم هما پریزاد.سال دومی.ایشون هم فاطی تزوکا هستند. منم ادمیتا کنتارو هستم یه سال دومی.

-ممنون که معرفی کردی.من ریواس روکاکی هستم میتونید ریوس صدام کنید.خانم ایچیزن شما خواهر ریوما ایچیزن هستید؟

سایو-اره درضم ما رو به اسم کوچیک صدا کن ولی خودمونیم صبحی چه نمایشی راه انداختی قش کردم  از خنده طفلی داداش دیونم.

-ام اتفاق بود دیگه.

هما-اره جون خودت.

ترسا-چقدر رسمی حرف میزنی؟

-پس چیجوری حرف بزنم؟

ترسا-مثل بچه ادم.

-دقیقا چجوری؟

ترسا-اینجوری.

چنان زد پشتم که لواشک شدم من غلط بکنم جلوی اینا رسمی حرف بزنم.

-تسلیم ترسا.

ترسا-خوبه

فاطی-دخترا منو ببخشید یه کارمهم دارم تا فردا.

همه-خدافظ.

ریونا-خب ریوس خان چرا رنگت پریده.؟

-طبیعیه خودتو درگیر نکن.میشه من با یکی بازی کنم؟

ادمیتا-اره با سارنا بازی کن.

ترسا-سارنا بیا.

یه دختر پر عشوه اومد سمتم وای مامان حالم بد شد.اوق.

سارنا-بله معاون کاپیتان.

ساو زیر لبی گفت-اه اه جمع کن این لوس بازی یارو.

ترسا-میخوام با ریوس بازی کنی.

سارنا-چچچچچشششششششششششم.

ایقدر کشش داد که خوابم برد من ادمش نکنم ریواس نیستم چغندرم.

ادمیتا-برید تو زمین سایو تو داور باش.

سایو-باشه.

سایو سرجاش نشست منو اون سارنا اومدید نزدیک هم.

سارنا-اروم یا خشن؟

-خشن.

چنان با شدت گفتم که چشماش گرد شد.راکتش رو چرخوند که اروم افتاد.

-بفرماید مادمازل.

یه ایش کشیده ای گفت و عد رفت سرو بزنه دختره نچسب.

سایو-سارنا سرو میزنه.

یه سرو سریع زد که خودمو بهش رسونمدم.برگشتش زدم اونم یه دراپ شات زدن که سریع پریدم و با نوک لبه راکت برگشتش زدم اونم نامردی نکرد و یه اسمش محکم زد که خورد تو پیشونیم که عصبانی شدم و با اخم نگاهش کردم.

سارنا-اخه دردت اومد ببخشید.

-یه دردت اومده ای نشونت بدم که کیف کنی.

سارنا-چه خشن.

به سرعت ست اول رو بردم که سارنا گپ کرد.

سایو-1-0 به نفع ریوس.ریوس سرو میزنه.

-میشه یه لحظه صبر کنی داور.

سایو-باشه.

سر شاه کیفم رفتم و راکتم که خیلی از قبلیه سنگین تر بود برداشتم و به یک جفت مچ بند وزنه ای اونا روبه دستم بستم با یه روبان سفید پایینموهام رو بستم که صدای کسی اومد.

صدا-شیطان سفید بیدار میشود.

هرداد این جمله رو گفت ازش خوشم اومد ویه نیروی نابود کنده حس کردم با یه لبخند شیطانی رفتم تو زمین دیدم که همه دخترا با تعجب بهم نگاه میکنن پسرا هم بودن پس بگو چرا هرداد اومده.

ایجی-هرداد چرا اون شکلی شده از صبح هم ترسناک تر شده؟

هرداد-شیطان سفید بیدار شده ایجی جان فقط تماشا کن.

انی-یعنی چه؟

اماده سرو زدن شدم و سرو چرخشیم رو زدم توپ دور سارنا چرخید و محکم به سرش خورد و بدجور خورد زمین.

-اخه دردت گرفت؟هواسم نبود.

سابی-این دیگه چی بود.

هرداد-سرو چرخشی.

ریونا-ادمیتا نمیشه بازی رو متوقف کنی؟

ادمیتا-چرا؟

ترسا-درسته از اون دختره خوشمو نمیاد ولی ریواس میتونه به راحتی اونو بکشه با این ضربش..........

ریوما-نمی میره فقط دست و پاش میشکنه.

همه-چی؟

ریوما-قبلا خودم باهاش بازی کردم نزدیک بود دستم رو بشکونه.

ساو-اوه اوه خطری شد.

یه پسرموسیخ سیخی-درباره شیطان سفید شنیده بودم ولی فکر نمیکردم یه سال اولی باشه.

هرداد-اینویی من چند ساله این خانم رو میشناسم از ادمای لوس بدش میاد که اخر سر اون بنده خدا پشیمون میشه که ناز کنه.

-نمیخوای بلند شی؟

سارنا بلند شد .و با ترس به من نگاه کرد و توجاش وایساد.سرو بعدی روم زدم درست خورد تو فکش.

-بپا النگوهات نشکنه خواهر.

سرو بعدی رو زدم و خورد به پشت سرش و با دماغ خورد زمین اخه دماغ خوشگلش شکست.

ارمی-تا عمر داره دیگه تنیس بازی نمیکنه حدقل با ریوس بازی نمیکنه.

سایو-سارنا پاشو.

سارنا بلند شد و وایساد و بعد من سرو روزدم که دقیقا خورد به وسط پیشونیش دیگه غش کرد.

سایو-2-0 به نفع ریوس.

سارنا بلند شد و راکت رو انداخت و به سمت در خروجی رفت .

-کجا در میری کارت دارم.

ویه سرو به وسط پاش زدم و رفتم بالا سرش صورتش از درد جمع شده بود و کمی قرمز شده بود.

-کجا در میری خانم خوشگله؟

سارنا-قول میدم مثل ادم حرف بزنم و رفتار کنم.

-دیگه دیر شده.

راکتم رو بردم بالا که به پاش بزنم که کسی با راکت مانع اینکارم شد.

هرداد-کاپیتان.

کاپیتان-خانم روکاکی بس کنید.

سرم رو بالا اوردم با دیدنش گپ کردم اونم همین طور.

کاپیتان- ریواس؟

-کونیمیتسوتزوکا؟

انی و سابی-شما هم دیگه رو میشناسید؟

-با اجازه شما بله.

روبان و مچ بندام رو باز کردم و گذاشتم تو کیفم و راکتم رو کنار کیفم گذاشتم.

تزوکا-خیلی وقته ندیدمت ریواس.

-منم همین طور.

ترسا-ام از کجا هم دیگه رو میشناسید؟

-از اون جایی که وقتی تزوکا سال اولی بود اومدم اینجا چون اون موقع کاپیتان سیکاکو فامیلم بود وهم با هردادیک ماه میومدم این جا.

همه پسرا جزسه نفر-ریوس کوچولو؟

-ای خدا گیر کیا افتادم.

به سارنا کمک کردم بلند شه وبازی رو نصفه نیمه ول کردیم.

-درضم کوچولو خودتونید.

اویشی-ایقدر اخمو نباش.

ایجی اومد سمتم و منو محکم گرفت وگفت-گفتم اشنایی وای فکر نمیکردم ریوس کوچولو باشی.

به دخترا نگاه کردم که از روز خنده قرمز شده بودن جزکاپی جون خودمون.

-ایجی ولم کن له شدم.

تری-میخوای لواشک بشی؟

-نه نه جون هرکی دوست دارید منوبیخیال شید.

فوجی- از اون موقعه بزرگ تر شدی هم خطرناک تر از اکایا هم بد تر شدی.

-شاید.

هما-بچه ها برادم تو خونه کارم داره بای بای.

همه-خدافظ.

انی-.............................................................

پایان

به نظرتون انی میخواست چی بگه؟ایا ایجی ریواس را ول میکند؟ایا ترسا ریواس رو لواشک میکند؟در ادامه میفهمید.

اینم جبران قسمت های کوتاه

 

10 نظر میخوام


نظرات شما عزیزان:

آیدا
ساعت13:19---30 دی 1394
سلام ببخشیدا من آدمینام نه آدمیتا راستی عاااالی بود

هما
ساعت14:06---19 دی 1394
خدا قوت یعنی اینقد نظر میدن موندم/: )

هما
ساعت14:05---19 دی 1394
بقیه که انگار هیچی

هما
ساعت13:06---19 دی 1394
واقعا ادامه داره خیلی عالیه

سایو فوجی
ساعت20:02---18 دی 1394
عاااااالی

هما
ساعت22:00---16 دی 1394
رمان رمان رمان

هما
ساعت22:00---16 دی 1394
عجب لقبی @_@

هما
ساعت21:58---16 دی 1394
چی میشه اخر رمان یعنی @_____________________@
ریواس_ادامه داره یعنی این رمان تموم یشه دنباله داره عزیزم


هما
ساعت21:58---16 دی 1394
سه تا قسمت با هم هورا

هما
ساعت21:57---16 دی 1394
عالییییییییییییییییییییییییییی بودددددددددددددددددددددددد
ممنون


هما
ساعت21:55---16 دی 1394
ممنون که نقش دارم بعضی جاها چون زوج نداری به کل محو میشی

هما
ساعت21:53---16 دی 1394
خیلی قشنگ بود ناجور کنجکاوم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 17:29 توسط ریواس روکاکی| |


Power By: LoxBlog.Com